مقاله

سخنی چند درباب مه 68
به بهانه ی معرفی مصطفی خیاطی
امید شمس

 مصطفي خياطي يك مؤلف است.تولد و وفات مؤلف بر نگارنده‌ي اين سطور معلوم نيست.اصالتاً تونسي است و به فرانسه مينويسد:

«  نقش انقلابي ِ بورژوازي به طرز آشكاري عبارت است از گنجانيدن اقتصاد درون تاريخ به شيوه اي قاطع و تغييرناپذير.»

از سال1965 رسماً به جنبش انترناسيونال ِ موقعيت‌گرا(اس.آي) پيوست از همين سال شروع به نوشتن براي نشريات اين جنبش كرد :

« . بورژوازي به خاطر حضورش در حكم ارباب  مومن  اين اقتصاد، ارباب واقعي (اگر چه گاهي ناخودآگاه) ِ «تاريخ جهان» نيز بوده است...»

در دهمين شماره‌ي نشريه‌‌ي اس.آي1966  به سردبيري گي دبور به همراه ميشل برنستين، تئو فري، ج.و.مارتين و رائول ونگم عضو شوراي سردبيري بود. طرح روي جلد با هدف «گمراه كردن پليس و خوانندگان رسمي » تصويري از يك مسلمان الجزايري را نشان ميدهد كه دستهاي خود را در برابر يك سرباز فرانسوي بالا برده است در پس زمينه طرح مبهمي از اس.آي  و روي آن به انگليسي نوشته است :

کسی نيست

و در پايين به فرانسه:

زنده باد آزادي الجزاير

در 14 نوامبر همان سال 1966 گروهي از دانشجويان به رهبري آندره اشنايدر(از اعضاي اس.آي) به عنوان كادر جديد انجمن دانشجويان استراسبورگ انتخاب شدند. يك هفته بعد در مراسم افتتاحيه‌ي دانشگاه استراسبورگ جزوه اي به قلم مصطفي خياطي در ميان دانشجويان توضيع شد. عنوان جزوه اين بود:

درباره فقر زندگي دانشجويي

از لحاظ اقتصادي،  سياسي، روانشناختي جنسي و خصوصاً فكري و پيشنهادي فروتنانه براي علاج آن

در پاراگراف اول جزوه نوشته شده بود:

« ما ميتوانيم به جراتً بگوييم ، و كسي با ما مخالفت نخواهد كرد، كه دانشجو پس از پليس و كشيش مطلقاً حقيرترين مخلوق در فرانسه است. طبعاً او به طور معمول از نظرگاههاي غلط ، با دلايل خوش آب‌و رنگ ِ برساخته از سوي ايدئولوژي حاكم، مورد نقد قرار ميگيرد. او شايد لايق تحقير يك انقلابي حقيقي باشد، درعين حال يك نقد انقلابي از وضعيت دانشجويي تابوي رايج چپ رسمي نيز هست. مخالفان ِافسارگسيخته و عاجز سرمايه‌داري اين رسوایی آشكاررا كه – هر عيبي كه دانشجويان داشته باشند عيب ِآنها هم هست- سركوب ميكنند. آنها خفت ِغافلانه‌شان را به قالب ِ احساسات كوركورانه برميگردانند. روشنفكري راديكال( ازles temps modernes تا l,express ) خود را قبل از به اصطلاح قيام دانشجويان به تسلیم کرده است و بروكراسي‌هاي درحال زوال ِچپ ( از حزب كمونيست تا اتحاد ملي دانشجويان استالينيست ) به انتظار ِ ساپورتهاي مادي و معنويشان نشسته اند.»

جنجال معروف استراسبورگ چنين آغاز شد وپایان آن به شورش بزرگ مه 68 ختم شد. و ركتور باين رئيس دانشگاه درباره‌ي هواداران اس.آي گفت:

« ... اين دانشجوها به اساتيد خود توهين كرده اند. آنها بايد با روانپزشك تماس بگيرند. من نميخواهم هيچ اقدام قانوني عليه آنها بكنم.آنها بايد در تيمارستان باشند....به خاطر تحريكات آنها به اعمال غيرقانوني وزير كشور درحال پيگيري قضيه است.»

مصطفي خياطي به كمك رفقاي خود در اس.آي و اتحاديه‌ي ملي دانشجويان فرانسه جزوه‌ي خود را در سرتاسر فرانسه توضيع كرد.لوموند درباره‌ي آن نوشت:

« اين متن عالي رد سيستماتيك ِ تمام اشكال اجتماعي و سياسي ِ سازمان در شرق و غرب است و همچنين تمامي گروههايي كه اخيرا تلاش كرده‌اند تا اين سازمان را تغيير دهند.»(9 دسامبر1966 )

مصطفي خياطي منتقد سازمان، نهاد، دولت، نظم اجتماعي، جامعه‌ي مدرن و دركل منتقد بورژوازي است. او درحقيقت مخالف همه‌ي اينهاست همان طور كه مخالف كاپيتاليسم است.او همچنين مخالف جدی جريان‌هاي ضد ِكاپيتاليسمِ شبيه‌سازي شده به دست خود كاپيتاليسم است :

« دلايلي براي اين احساسات ناگهاني وجود دارد، اما تمامي آنها حاصل دست شكل كنوني سرمايه‌داري  در شرايط فوق‌ِتوسعه يافته است. ما از اين جزوه براي افشا بهره خواهيم برد. ما اين دلايل را يك به يك برملا خواهيم كرد، بر پايه‌ي اين اصل كه پايان ِاليناسيون تنها از مسير تنگ و مستقيم خود ِ اليناسيون دست يافتني است. »

او با صراحت انتقاد و مخالفت را از يكديگر جدا ميكند و خود دومي را برميگزيند.او زماني انتقاد را ممكن ميداند كه اين مخالفتها به سرانجام رسيده باشد:

« تا كنون، مطالعات درباب ِزندگي دانشجويي موضوع اصلي را فراموش كرده است. سنجش‌ها و تحليل‌ها همه روانشناختي، جامعه‌شناختي يا اقتصادي بوده است، در يك كلام: مشقهاي آكادميك، قانع به مبحثهاي غلط ِاين يا آن پايان‌نامه.هيچ يك نميتواند به آنچه بيش از همه نياز است نائل شود: قضاوتي از جامعه‌ي مدرن به‌طوركلي...»

و قضاوت او درباب جامعه‌ي مدرن قضاوتي آنچنان تلخ و راديكال است كه براساس آن همه چيز در آن سوي واقعيت محو و نابود شده است:

« همه چيز درباب جامعه‌ي ما گفته شده جز آنچه كه هست و ذات دو اصل اساسي اش : كالا و نمايش .فتيشيسم ِحقايق موضوع اصلي را ميپوشاند، و جزئيات كليت را به فراموشي ميسپارد.»

« به خاطر امرِ فوق العاده‌ي توليد كالا، هيچ چيز در اين دنيا از توسعه‌ي تسكين ناپذير اين نو- تقدير، از عقلانيت اقتصادي نامرئي: از منطق كالا، جان به در نبرده است. بورژوازيِ بالذات تماميت خواه و امپرياليست خواستار تمامي سياره در حكم دنباله و كل بشريت درحكم بندگان خويش است. هرجا كه كالا عرضه ميشود تنها برده‌گان وجود دارند.»

آنچه نقش تعيين كننده‌ي مصطفي خياطي در طول مبارزاتش عليه انواع سازمان يافته‌ي قدرت را رقم ميزند « ماه زيباي مه 68 » است .

روز جمعه سوم ماه مه 68  تجمع دانشگاه سوربون بر عليه تعطيلي روز قبل دانشگاه نانتر كه درپي زد و خورد هاي يك هفته‌اي ميان راست هاي افراطي و كمپينگ دانشجويان عليه جنگ ويتنام رخ داده بود با سيصد دانشجو برگزار شد اما عصر همان روز جنگ خياباني تا بولوار سن ميشل كشيده شد و در آن 72 پليس و تعداد زيادي از دانشجويان مجروح شدند . 600 نفر دستگير شدند و ماجراي مه 68 آغاز شد.

در حين برگزاري تجمع دانشجويي ، مسؤولان دانشگاه بابهره‌برداري از شايعه‌ي حمله‌ي راست ها به تجمع نيروهاي انتظامي را خبر كردند. پليس ابتدا دانشگاه سوربون را محاصره كرد اما پس از مذاكرات پذيرفت كه دانشجويان بدون درگيري سوربون را ترك كنند آن هم در دسته هاي 25 نفري دخترها جدا پسرها جدا. اولين دسته‌ دختران كه به سلامت بيرون ميروند اولين دسته‌‌ي پسران را تماماً نيروي انتظامي وقت فرانسه با كمال «آرامش» دستگير ميكند و به استيشن‌هاي پليس منتقل ميكند. جمعيت به جلو فشار مي‌آورد و هنگامي كه يكي از استيشن ها به سمت بلوار سن ميشل حركت ميكند راهش توسط دانشجوياني كه هر لحظه بيشتر ميشوند بسته ميشود. پليس از گاز اشكاور استفاده ميكند مردم از كافه ها و كتابخانه ها و ادارات به كمك دانشجويان مي‌آيند و سي آر اس پليس ضد شورش فرانسه كاملاً درگير يك جنگ تمام عيار ميشود. روز بعد خبرگذاري ها و مطبوعات همه شگفت زده بودند دولت اعلام كرد گروهي از عناصر معلوم الحال باعث تحريك دانشجويان شدند اما حقيقت اين بود كه يك انزجار عمومي در ميان تمام لايه هاي جامعه‌ي فرانسه درحال شكل گيري بود. اما نخست وزير دردسرسازان را  يك« گروهک» مينامد . روز ششم مه 20000 نفر مقابل مكان دنفر- روشرو  تجمع كردند و فريادزدند‌‌ « ما يك گروهکيم» و « سركوب هرگز» و

« رفقاي مارا آزاد كنيد» به شكل مسالمت جويانه اي به سوي خيابان سن ژاك حركت كردند و آنجا با پليس مواجه شدند كه باز با گاز اشكاور منتظر جمعيت بود. روز هفتم هزاران نفراز كارگران جوان ، آموزگاران و معلمين و روشنفكران در امتداد رود سن تا كاخ اليزه راه‌پيمايي كردندو خواستار بازگشايي سوربون و آزادي زندانيان شدند .در تمام ديوارهاي مسير گزين گويه هاي از جزوه‌ي مصطفي خياطي به چشم ميخورد.پليس پس از حمله هاي پياپي به تجمعات تسليم شد. اما سوربون به محض باز گشايي به دست دانشجويان اشغال شد و كميته‌ي اشغال سوربون شكل گرفت. سه روز بعد كارگران كارخانه ها شروع به اعتصابات گسترده و تصرف كارخانه‌ها كردند . بيش از 200000 كارگر در اعتصاب بودند و 15 كارخانه‌ي بزرگ فرانسه تصرف شده بود. مقاله‌ي « واژگان در بند» مصطفي خياطي دست بدست ميشد. كميته‌ي اشغال شعارهاي شورش را تامين ميكرد . مصطفي خياطي عضو فعال كمييته بود:

شعارهايي براي سردادن به هر طريقي

تابلوهاي تبليغاتي، سخنگويان پشت ميكروفن ، كميك استريپ ها ، ترانه ها ، طرح ها ، بالونهاي فراز نقاشيهاي سوربون ، گوينده هاي تئاترها و فيلمها موقع پخش يا حين قطع كردنش ، بالونهاي فراز بيل --بوردهاي مترو، پيش از عشق بازي ، پس از عشق بازي ، تو آسانسورها و هر بار كه گيلاستان را بالا ميبريد:

كارخانه ها را اشغال كنيد

به انجمن هاي كارگري قدرت ببخشيد

جامعه‌ي طبقاتي را ريشه كن كنيد

مرگ بر جامعه‌ي كالا – نمايشي

ازخودبيگانگي را  ريشه كن كنيد

دانشگاه را نابود كنيد

انسانيت زماني نفس راحت ميكشد كه آخرين بروكرات با روده هاي آخرين كاپيتاليست دار زده شود

مرگ بر پليس

چهار جواني را که در شورش 6 مه دستگير شدند آزاد كنيد

 كميته‌ي اشغال دانشگاه سوربن 16 مه 1968  7 صبح.

 اینها شعارهایی بود که باعث شد انقلاب مه 68 بدل به نسخه ی دیگری از انقلاب روسیه نشود.تاثیر رادیکال اندیشه موقعیتگرا در تک تک این شعارها مشهود است. یکی از ویژگیهایی که اندیشه خیاطی را از سایر همفکرانش متمایز می کند توجه او به ساختارهای پنهان و  موثر در آگاهی انقلابی یک گروه اجتماعی و حمله اش به هرنوع از نهادهای کنترل کننده ی امر انقلابی است. حرکت مصطفی خیاطی اگرچه سیاسی است اما در بنیادهای خود الگویی جامعه شناختی از وضع موجود در نیروهای انقلابی در برابر قدرت ضدانقلابی ارائه می دهد. آرمانهایی که از این سو به مه 68 تزریق شد تا مدتها پس از از میان رفتن جنبش در سرتاسر جهان دنبال شد. همانگونه که در رژیو کالابریای ایتالیا خودش را در مبارزه ی کارگران برای آزادسازی چرخه ی کارو تولید از زیر یوغ اخلاق سرمایه داری نشان داد.

آنچه بعدها منجر به شکست جنبش و از دست رفتن همه ی آن دستاوردهای گرانقدر شد. تلاش بی وقفه ی رهبران محافظه کار یا وابسته به احزاب رسمی کمونیست در محو تاثیرات سازمانهایی چون اس.آی بود. روند رو به جلوی جنبش با تصویه ی نیروها و محو رادیکالیسم عمیق و روشنبینانه به جای پیروزی بازهم همه چیز را به دامن حزبهای اختاپوسی و رهبران نمایشی انداختند.

 از مصطفی خیاطی جز چند مقاله و جزوه چیزی در اختیار نیست تنها چیزی که از او در اسناد اس.آی با قی است این متن استعفا است:

  نامه‌ي استعفا

 رفقا،

من به مشاركت دوشادوش عناصر راديكال‌تر ِ بحران انقلابي كه اخيرا در ملل عرب شكل گرفته احساس تعهد خاصي ميكنم. با در نظر گرفتن مخالفتم – همچون مخالفت اس .آي- با هر شكل ِدوگانه‌ي عضويت و نفوذ ( در اس.آي همچون هر جنبش انقلابي ديگر )، بدين وسيله استعفاي خود را تقديم ميكنم.

از اين روز به بعد تمام مسؤليت اعمالم تنها به عهده‌ي خودم خواهد بود.

با اين حال دوست دارم اتفاق نظر مطلق خود را با هرآنچه اس. آي تاكنون انجام داده است ابراز كنم. و اينكه من هيچ انتقادي به اس. آي ندارم. اگر نقشي در توسعه‌ي اس.آي ايفا كرده‌ام يا اگر نقشي فروتنانه در نظريه‌ي انقلابي مدرن داشته‌ام بسيار خود را مديون اس.آي ميدانم و اميدوارم در موضعي باشم كه هرآنچه را به من آموخته به كار برم.

اگر به اين درك نائل شوم كه انتخاب غلطي كرده‌ام يا جنبشي كه اكنون به آن احساس تعهد ميكنم شكست بخورد- و اگر هيچ كاري نكرده باشم كه از منظر ارزش‌هاي مشترك ما قابل انتقاد باشد ، ممكن است روزي داوطلبانه دوباره تقاظاي عضويت دهم. در آن زمان راي اس.آي ميتواند با علم كامل از دلايل من باشد.

زنده باد اس.آي!

زنده باد قدرت انترناسيونال شوراهاي كارگري!

مصطفي خياطي

يكم اكتبر 1969، ونيز

این اندیشمند چه هنوزدرقید حیات باشد یا نه تاثیری عمیق بر نظریه ی انقلابی و آگاهی اجتماعی یک نسل گذارده است و نمی توان نقش مهم اورا در بنیادهای رادیکالیسم نوین نادیده گرفت.نگاه عمیق او به ساختار حرکت انقلابی ناشی از درک خود و همفکرانش از مفهوم موقعیت بود. آنچه اس. آی به طور کلی مد نظر داشت رسیدن به مبنای ساختن علم/هنر ِ موقعیتها بود. و همین امر رویداد مه 68 را تبدیل به نقطه ی عطف تمام حرکتهای سیاسی تاریخ جهان کرده است. از سوی دیگر نوع استنباط این گروه از شرایط نمایشی حاکم بر حقیقت ناچیزگشته ی زندگی تکلیف را با تمام گرایشهایی که به نحوی اساس این نظم جهانی را برمی تابند روشن کرده است. اخلاق حاکم برتمام ابزارهای تولید و حفظ قدرت در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و تکنولوژیک انسان را درون نکروفیلیا اسیر کرده است و دیگر هیچ کس جرات ندارد که این جسدهای متعفن را برملا کند. کمال و حد کمال هردو در یک کارخانه و توسط مصرف کنندگانش تولید میشود. در این شرایط هرگونه سازمان راهی ندارد جز این که پا در راهی بگذارد که اساساً برای پیمودنش ساخته شده است. کالا دروازطریق نمایش تولید و مصرف میشود و سازمانها (به هرشکلی)حکم بلیط فروش را بازی می کنند.